به گزارش مشرق به نقل از به نقل از پايگاه اطلاعرساني دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيتاللهالعظمي سيد علي خامنهاي (مدظلهالعالي)، بخشي از بيانات ايشان در ديدار با خانواده شهيد برونسي و انتشار فايل صوتي به مناسبت هفتمين روز تدفين اين شهيد منتشر شد.
در بيانات مقام معظم رهبري آمده است: «اينها (شهدا) جزو عجايب انقلاب ماست. جزو چيزهاى استثنائى انقلاب ماست که ديگر نظير ندارد؛ نميشود هيچ جاى ديگر را با اين مقايسه کرد. همانطور که آقاى استاندار خراسان نقل کردند، من از افرادى شنيدم که ايشان(شهيد برونسي) در آن وقت، براى مجموعههاى دانشجوئى و دانشگاهى که از مشهد ميرفتند آنجا، صحبت ميکرد و همه را مجذوب خودش ميکرد.»
اين پايگاه همچنين به مناسبت هفتمين روز تدفين پيکر پاک اين شهيد که بعد از 27 سال در جبههها پيدا شد، يک فايل صوتي منتشر کرده و خاطرات حسن رحيمپور ازغدي همرزم شهيد و عضو سابق شوراي عالي انقلاب فرهنگي کشور ، بخشي از سخنان امام راحل در مورد شهدا و سخنان اين شهيد در اين فايل منتشر شده که عينا از نوار پياده و تقديم حضور ميشود:
حسن رحيمپور ازغدي: در عمليات بدر که شهيد برونسي به شهادت رسيدند، شايد جزو آخرين افرادي بوديم که از چهار راه خندق ميتوانستيم عقب بيايم، مجروم بودم. شايد جزء معدود افرادي بوديم که توفيق داشتيم تا آخرين دقايق زندگي شهيد برونسي در همان خاکريز کنار ايشان باشيم.
خب آنهايي که برونسي را ميشناختند، ميدانستند ايشان آدمي که فقه، تفسير، اصول خوانده باشد، نبود ؛يک آدم عادي، خاکي، بنا، کارگر بود، يک مقدار طلبگي خوانده بود. حکمت بود، معرفت بود، ولو تحصيلات و مدرک در برونسي نبود، ولي حکمت داشت.
قرآن که ميخواند، حقيقتا ميخواند، ايمان داشت و ميخواند و مکاشفاتي داشت که 3 - 4 تا را همانجا ديديم.
قبل از عمليات بدر ايشان گفت که حضرت زهرا(س) به من قول داده که من ديگر شهيد ميشوم و در ميان بچههاي تيپ مشهور شد که حاجي برونسي گفته بود، من اگر در اين عمليات شهيد نشوم، در مسلماني خودم شک ميکنم.
ايشان با نيروهايش در ميدان مين گير ميکند، معبر نبود. بچهها غافلگير شده بودند، از دوستان نقل ميشود که در آن شرايط که حاجي برونسي رفته بود به يک سجده طولاني و متوسل شده بود و بعد بلند شده بود و بدون هيچ قرائن ظاهري، يک مرتبه، به بچهها گفته بود، از اين مسير بياييد و نيروها را بدون هيچ شهيدي از ميدان مين خارج کرد که اين دقيقا معنايي جز توسل نداشت که بعد هم به او ميگويند، چگونه اين جوري کرديد، گفته توسل به حضرت زهرا(س) کردم، بچهها را بيرون آوردم.
شما ديگر نميتوانيد برونسي را ببينيد، چون تا لحظه جنگ پيش نيايد، آدم نميفهمد کي برونسي و کي نابرونسيه؟
بخشي از سخنان امام خميني(ره):
« اين وصيتنامههايي که اين عزيزان(شهيدان) مينويسند، مطالعه کنيد، 50 سال عبادت کرديد و خدا قبول کند. يک روز هم يکي از اين وصيتنامهها را بگيريد و مطالعه کنيد و تفکر کنيد».
شهيد عبدالحسين برونسي(1321 -1363):
« از روزي که من با عزيزم آقاي سيد علي خامنهاي آشنا شدم، اين را خوب فهميدم. ايشان معلمي خوبي بودند و اميدوارم که شما در حق ايشان که امروز رئيس جمهور عزيزمان هست، دعا بکنيد و ايضا امروز 11 سال است که با حرفهاي ايشان آشنا هستيم.
من به تو اميدوار هستم که دعا در حق ايشان هم بکني، تو فرق ميکني. اگر در تمام اولادمان کمي بسنجيم، تو از همه بيشتر به مسايل اسلامي و مسايل ديني بيشتر شنيدهاي بخاطر اين که آن همه صحبتهاي اين عزيز دلم آقاي خامنهاي را شنيدهاي.
از خدا ميخواهم اين رئيس جمهور عزيزمان را تا انقلاب مهدي(ع) نگه بدارد».
*زندگينامه
روستاي "گلبوي کدکن " از توابع تربت حيدريه واقع در جنوب خراسان، در سال 1321 پذيراي حضور نوزادي به نام عبدالحسين شد. باد و باران، گرما و سرما آمد و رفت و کودک به گرماي محفل علم رسيد. سال چهارم دبستان بود که به خاطر بيزاري از عمل زشت معلم طاغوتي و فضاي نامناسب، درس و مدرسه را رها کرد و در زمينهاي کشاورزي مشغول کار شد. مأوايش تنها مسجد محل شد، ولي همچنان در مبارزه با طاغوت ثابتقدم بود و در دوران خدمت سربازي به جرم پايبندي به اعتقادات ديني مورد اهانت و آزار افسران و نظاميان قرار گرفت.
سال 1347 با خانوادهاي روحاني وصلت کرد که مرحله آغازين انجام مبارزات او شد. اعتراضاتش بر خدعههاي رژيم پهلوي از جمله اصلاحات ارضي منجر به ترک محل زندگي در مشهد شد.
پس از چندي به کار بنايي مشغول شد و به مرور زمان در کنار کار، مشغول خواندن دروس حوزوي شد؛ ولي بهعلت اوجگرفتن مبارزات، زندانهاي پيدرپي، شکنجههاي ساواک و پيروزي انقلاب اسلامي و ورودش در گروه ضربت سپاه پاسداران از ادامه تحصيل بازماند.
با شروع جنگ تحميلي در اولين روزهاي دفاع به جبهه رفت و با رشادتهايي که از خود نشان داد، مسئوليتهاي مختلفي بهعهده گرفت که آخرين مسئوليتش قبل از عمليات خيبر، فرماندهي تيپ 18 جواد الائمه(ع) بود و با همين سمت در 23 اسفند 1363در عمليات بدر با رمز " يا فاطمة الزهرا(س) " نشان شهادت را در بينشاني پيکر مطهرش يافت و فرزندانش مرثيهخوان لحظههاي فراق شدند.
پيکر مطهر اين شهيد بعد از 27 سال در عمليات تفحص کشف و شناسايي شد و پس از تشييع در روز شهادت حضرت صديقه طاهره(س) در جوار بارگاه امام هشتم رضا(ع) به خاک سپرده شد.
يادش گرامي و راهش پر رهرو باد.